شاید بارها در اندیشه خود کلنجار رفتهایم چرا بخش کشاورزی در میان فعالیتهای بخش صنعت و خدمات، همواره متهم اول بحران آب در ایران است؟ آمایش سرزمین، حکمروایی خوب، کشاورزی هوشمند، رعایت الگوی کشت، کشت فراسرزمینی، کاهش ضایعات، زنجیره ارزش و... چرا هیچکدام کامل و جامع اجرایی نمیشود؟ چرا بارها شنیدم امنیت غذایی مهم است و بایستی به آن توجه شود و «غذا» یک مقوله اساسی گفتمان بینالمللی شده است، اما چرا توجه شایستهای نمیشود و چراهای بسیاری که همه بدون پاسخ باقیمانده است. به نظر میآید پاسخ همه این چراها ریشه در یک اندیشه و تفکر دارد و آنهم نگرش «متهمیابی» بهجای «مسئلهیابی» است که ریشه اصلی چالشهای اساسی کشور در ابعاد اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است. مسئله یابی یک مهارت است که در آن بایستی مسئله را شناخت، فرصتها را بهدرستی تشخیص داد و بهطور عقلایی و صحیح اطلاعات را جمعآوری کرد و از آنها استفاده بهینه کرد و در این میان موانع را هم بهطورکلی از سر راه تصمیمگیری و اجرا برداشت و بدون تشویش و اضطراب یک تصمیم درست و عاقلانه گرفت.
تمامی این کارها از مهارتهای مدیریت کارآمد است که در مواقع مخاطرهآمیز بتواند بهدرستی تصمیم بگیرد و با آیندهنگری مسیر و نقشه راه را طوری طراحی و تدوین نماید تا به سلامت به سرانجام مطلوب برسد. بهبیاندیگر ضرورت دارد پیش از آنکه مسئله را بتوان حل کرد، آن را شناخت و یک تعریف صحیح از آن داشت که چه وضعیتی نمایانگر مسئله است و کدام مسئله بایستی حل شود؟ اگر بهدرستی فرآیند مسئله یابی در مدیریت بخشی و کلان کشور انجام نشود، برای توجیه وضع موجود متوسل به یافتن متهمی میشوند که تمامی تقصیرها را متوجه آن نموده و انگشت اشاره را به سمت او نشانه بگیرند و این رویکرد تنها منجر به عمق و وسعت بخشیدن به مسئله موجود و حتی ایجاد مسائل جدیدتر خواهد شد. این نگرش کلاف پیچدرپیچ و سردرگمی فراهم میآورد که شناسایی مسئله اصلی را دچار مشکل میکند و بهجای پرداختن به علتها به معلولها توجه میشود که متهم جدید به متهمان قبلی اضافه شود.
بسیار دیدهایم و شنیدهایم از زبان مسئولان و مدیران مشکل بحران آب، کشاورزی است و هندوانه! گویی تولید بخش کشاورزی در کشورهای دیگر بدون آب است و بدون توجه به نیاز آبی تولید یک محصول بهصرف اینکه هندوانه آب دارد پس آببر است، فضای عمومی کشور را به سمت حاشیه امن خود میکشانند که سؤال نشود مگر کشورهای دیگر تولید کشاورزی بدون آب است؟ آنها هم آب برای تولید کشاورزی استفاده میکنند اما مدیریت دارند، آیندهنگری دارند، سیستم پایش و هشدار دارند و... آنها مسئله یابی دارند که ما نداریم. بخش کشاورزی ازجمله فعالیتهایی است که همواره «متهم » بوده است و همه فعالان آن متهم اصلی همه بحرانها موجود بخش کشاورزی الآن و آینده هستند بدون اینکه با نگرش مسئله یابی تحلیل و نقد شود که سهم حاکمیت، دولت و در کنار آن مدیریت بخش کشاورزی و پس از آن بهرهبرداران و فعلان بخش کشاورزی چیست. هیچگاه درصدد این شفافسازی نبوده و با فرافکنی، شاهد انباشت چالشهای فراوان در بخش کشاورزی هستیم. مشکل دوم همین شفافسازی و عدم تعیین سهم و نقش حاکمیت و دولت در انباشت مسائل و مشکلات بخش کشاورزی است. به قول کشاورزان گاه باران بیایید و تولید زیاد شود، مدیران آن را نتیجه مدیریت خود میدانند اما وقتی تولید کم میشود و... دنبال متهم هستند و دیگر صحبتی از نقش و سهم مدیریت نیست. موضوع مهم دیگر عدم تعهد و مسئولیتپذیری است. چرا مدیران پاسخگو و مسئولیتپذیر نیستند؟ چرا هزینه ناکارآمدی مدیریت خود را پرداخت نمیکنند؟ آیا تاکنون برآورد شده است هزینههای اقتصادی، اجتماعی و زیستمحیطی تصمیمات اشتباه کارشناسی نشده و تصمیمات اتخاذ نشده درست و مناسب مدیران مرتبط با »بخش کشاورزی و غذا« چه بوده است و سهم آنان برای جبران هزینه چقدر است؟ تا مدیری هزینه اقتصادی و اجتماعی پرداخت نکند هیچگاه مسئولیتپذیری اتفاق نمیافتد و همواره همین مشکل را خواهیم داشت مدیر و مسئول فقط قدرت و اعتبار را دارد اما پاسخگو و مسئول نیست. اگر به خاطر مدیریت ناکارآمد مدیری هزینه پرداخت کند هر فردی بدون توانایی مدیریت و تخصص مسئولیتی را قبول نمیکند و بدون مشارکت فکری با کارشناسان و متخصصان تصمیمی نمیگیرد. مدیریت بدون مسئولیتپذیری علت مهم دیگر مشکلات موجود است. از طرف دیگر همواره موضوعات اساسی و حیاتی کشور رنگ سیاسی به خود گرفته و با سیاسی کردن موضوع »فرصت تدبیر و مدیریت درست« گرفته میشود. بهعنوانمثال اگر نگاهی تاریخی به موضوع »خشکسالی در جراید و روزنامهها و مجلات و سایتها نگاه شود ملاحظه میشود که دیر زمانی است که کارشناسان و پژوهشگران «زنگ خشکسالی » را به صدا درآوردهاند اما بدون توجه به نظر کارشناسان و با انتساب فرد به گروه و جناح سیاسی خاص، موضوع را زیر سؤال برده و حتی گاهی منکر پدیده خشکسالی شدهاند. این نوع نگاه آثار زیان باری داشته و دارد و همه حیات انسانی و جانوری را به مخاطره میکشاند. مسئله«آب»، «خاک»، «تغییر اقلیم»، «از بین رفتن جنگل و مرتع»، «از دست دادن تنوع زیستی»، «شوکهای اقتصادی و سیاسی»، «خشکسالی»، «کاهش قدرت واقعی خرید مردم»، «رانت واردات و قاچاق» و... ایران را با تهدید بسیار بالای امنیت غذایی و معیشتی به دلیل افزایش نرخ غذا روبهرو نموده است و در آینده مخاطرات بیشتری را به همراه خواهد داشت. اگر به واقعیتها پرداخته نشود و مسئله یابی نشود، گرسنگی و ناامنی غذایی و شورش «نان» هزینه گزافی برای سلامت مردم و امنیت کشور به همراه خواهد داشت. مسئله «بخش کشاورزی»، «غذا»، «تأمین امنیت غذایی»، «تأمین معیشت ذینفعان بخش کشاورزی » و «توسعه پایدار بخش» است که نیازمند رجوع به علم، دانش، مهارت، فناوری، کارآفرینی، نوآوری، بهرهوری، مشارکت، همدلی، مبارزه با فساد و رانت، افزایش سرمایهگذاری، مدیریت کارآمد و خلاق، سرمایه اجتماعی، حمایتهای منطقی و هوشمند، دیپلماسی اقتصادی و سیاسی کارآمد و حکمرانی خوب است. در شرایط کنونی نخستین گام برای شروع مسئله یابی، تقویت سرمایه اجتماعی است چون هرگونه برنامه و سیاستی تا همراهی کشاورزان و ذینفعان بخش کشاورزی را به دنبال نداشته باشد با شکست روبهرو خواهد شد چون فعالیتهای بخش کشاورزی در دستان بخش خصوصی و غیردولتی است.